باز کن پنجرهها را که بهار آمده است
چمن آرای جهان دیدن یار آمده است
هُدهُد شانه بسر موسم گل را به نوا
مژده سر میدهد و سلسله وار آمده است
بوی عطر گل سوسن به خبرداری دل
همره باد سحر بر سر کار آمده است
مرغ خوشخوان بطرب آمده با نغمهی نو
پر گشوده به چمن پای قرار آمده است
دختر رُز به تمنای وصال عاشق
پیرهن چکاک زده سوی نگار آمده است
یکطرف بلبل شیدا به غزلخوانی گل
همنوا با گل نرگس بکنار آمده است
نهر عنبر شده جاری ز سرا پرده گل
جمله مستان به سر آب انار آمده است
تا " کیان " کرده وداع با غم دل
یکباره
شیشهی عمر بکف بهر نثار آمده است
کیان تبریزی بسال 1373